گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند