باز درهای عنایت همه باز است امشب
شب قدر است و شب راز و نیاز است امشب
دیگر امشب به مدینه، خبر از فاطمه نیست
جز حریق حرَمی، در نظر از فاطمه نیست
من که از سایۀ اندوه، حذر میکردم
رنگ غم داشت به هرجا كه نظر مىكردم
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم