او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود