ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود