باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
زمین ز بتکدهها پُر شدهست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شدهست ابراهیم
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت