تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز