مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را