کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست