ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست