آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی