مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی