آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم