در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت