ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت