ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام