در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد