داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود