یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید