ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم