پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم