ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن