ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم