مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟