با زمزمۀ سرود یارب رفتند
چون تیر شهاب در دل شب رفتند
زود بیدار شدم تا سرِ ساعت برسم
باید اینبار به غوغای قیامت برسم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید