توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس