آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است