انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی