وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم