شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند