هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا