میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی