سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم