رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم