گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم