آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم