او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
بوی خوش میآید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیتالله را کاشانه و در سوخته؟