ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده