گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟