گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟