آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟