عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز