عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم