ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد