کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد