در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد