شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد