خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است