عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند