اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند