تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟